كوثركوثر، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

كوثر عزيز خاله اينا

کوثر و تماشای فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه

کوثر عزیزم از وقتی که با مامان و بابا رفتی سینما فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه را دیدی همش می گفتی من کلاه مزی دوسش دارم  .اخرین شب اکران ما تورا تنها و بدون مامان بردیم سینما.هانیه هم همراه ما بود. خیلی بهمون خوش گذشت اما اخرش دلت برای مامانش (مامان نهال )تنگ شد و تو بغل مریم خوابت برد. عکس های کوثر در سینما پرسیا         ...
8 آبان 1391

یاداشت مامان نهال

      کوثر جونم ،دختر گلم،  قربون شکل ماهت برم.بالاخره روز بای بای کردنت با مه مه فرا رسید . به خدا برای من هم مثل تو سخت بود.باباتی و مامان خدیج هم بغض گلوشونو گرفته بود.اما عزیزم  خداکنه درک کنی که به خاطر          .  خودت که رشدت بیشتر بشه شیر ازت گرفتم   خدای بزرگ و مهربان را شاکرم که به من نیرو داد تا بتونم 2سال از شیره جانم تو را تغذیه کنم. عزیز دلم نوش جانت .گوارای وجودت ،انشالله همیشه کامت شیرین باشد و خوراکی های خوشمزه نوش جانت بشه.   ...
2 آبان 1391

کوثر در ارگ کریم خان

   کوثر عزیزم این روزا تورا باید بیشتر به گردش و تفریح ببریم تا جدایی از ممه برات سخت نباشه. این عکس را در ارگ کریم خان گرفتی.اونروز با علی اقا(پسر عمو)و مریم جون به گردش رفته بودی     قربون او لاک خوشکلت .بوس    ...
27 مهر 1391

دومین تولد!

    امسال به عمو رضا و خاله نهال پیشهاد دادیم که جشن تولد کوثر   خونه ما برگزار کنن.   عمو خاله قبول کردن  قرار شد تزیینات انجام بدیم فقط عمو وخاله (مامان و بابای کوثر )   کیک بخرن و کوثر بیارن خونه ما.شب خیلی خوبی بود .خیلی خوش گذشت.کوثر هم افتخار داد کلی   رقصید  . عمو حسین و خاله ژاله یک عروسک خیلی خوشکل به کوثر هدیه دادن که خیلی هم دوستش داره.   کوثر یک لحظه هم از خودش جدا نکرد اسمش هم گذاشت کوثر .   من ومریم ومصطفی براش بن بن بن 1 و چندتا کتاب قصه بهش هدیه دادیم.(کوثر هدیه خریدن خیلی سخته اخه ماشالله تو انقدر لباس ،عروسک ،اسباب بازی داری که نمی دونس...
24 مهر 1391

سفر به یزد 3

کوثر عزیزم صبح چهارشنبه که از خواب بیدار شدی خیلی سرحال نبودی.مامان و بابا تصمیم گرفتن که برگردید شیراز اما یکدفعه تو بالا اوردی .هممون ناراحت شدیم .مامان نهال گریه می کرد .وقتی 2-3 بار تکرار شد بابا رضا گفت انشالله کوثر خوب شد راه می افتیم . با عموحسین بردنت بیمارستان بهت دارو داد .ماهم دوست نداشتیم تو جشن پاتختی شرکت کنیم ولی مجبوری رفتیم .اما همش زنگ می زدیم حالتو می پرسیدیم .عمه محبوب خیلی ناراحت شد .جشن که تموم شد ما زود خداحافظی کردیم امدیم تو ماشین .تو  هنوز خوب نشده بودی .یک بار دیگه برده بودنت بیمارستان گفت بود اگه خوب نشد باید بستریش کنیم. وقتی تورو بردیم بیمارستان حالمون اصلا خوب نبود.تورو بستری کردن ماهم مجبور بو...
19 مهر 1391

سفر به یزد وشرکت در عروسی 2

ما از ارایشگاه آمدیم زود حاضر شدیم رفتیم تالار . جشن خیلی خوبی بود. مخصوصا بار اولی بود که عروسی یزدی ها دیدیم .البته کوثر خوابش میومد حدود یک ساعتی خوابید همش منتظر بودم از خواب بیداربشه تا ازش عکس بگیرم که عکس های خیلی قشنگی شده : این دومین عروسی بود که شرکت کردی عزیزم . عکس ازت زیاد گرفتم اما چون تکون می خوردی عکس ها خراب می شد.   عزیزم می دونم  اذیت شدی ..... همش دوست داشتی روی مبل عروس و داماد بشینی انشالله روزی خودت گلم اخر شب که می خواستیم دنبال کاروان عروس وداماد بریم  کوثر همش تو ماشین می گفت:عمو بلو _عمو برو) ...
19 مهر 1391

سفر به یزد وشرکت در عروسی

هفته پیش عروسی پسر عموی کوثر سید علی  در یزد بود .مامان نهال و بابارضا تصمیم نداشتن در عروسی شرکت کنن. ولی اصرار های علی و عروس خانم (مریم)تاثیر گذاشت دوشنبه پیش به سمت یزد حرکت کردید.برای راحتی تو که بتونی شیطونی کنی تصمیم گرفتن مزاحم خانواده عروس نشن و برن مهمان سرا ماهم سه شنبه به شما ملحق شدیم تا شب بریم عروسی .عصر تو پیش بابا ،مصطفی،عموحسین و مامان خدیج موندی تا مامان بتونه با خیال راحت بره آرایشگاه.عکس هایی که مصطفی ازت گرفت خیلی قشنگه: کوثر داره بامامان بای بای میکنه تا مامان نهال باخیال راحت بره آرایشگاه.   اینم عکس هنری کوثر در حال گام برداشتن وبازی کردن ...
18 مهر 1391

یک روز خوب

15 تیر عروسی ازاده جون (دختر دایی مامان نهال) بود . عروسک بابا برای اولین بار بود میرفت عروسی که خیلی بهش خوش گذشت و کلی رقصید. .مخصوصا که عروسسسسسسسسسی تهران بود.کوثر کلی دوست پیداکرد ولی بیشتر با ارمیتا بازی می  کرد.ارمیتا فقط ٤ ماه از کوثر کوچکتره.   کوثر و ماشین عروووووووووووس عکس گرفتن از کوثر هنوز سخته زیاد تکون می خوره ولی با این حال مصطفی عکسهای خوبی میگیره.     ...
17 مهر 1391