اسباب کشی:
روز اسباب کشی روز سختی برای ما،شما،و مامانی
بود.
4تیر روز تولد امام زمان وسایلاتون به اپارتمان
منتقل کردیم .اسم ساختمونتون امیر علی هست عموحسین برای اینکه باهات شوخی کنه میگه
امیر قلی تو هم خیلی قشنگ می نه امیر علی.
وسایل واسباب بازی .لباس های تو ماشالله چه قدر
زیاد بود من و مریم با کمک مامان نهال جمع کردیم و بسته بندی کردیم .
جابه جایی وسایل حدود یک هفته طول کشید . معمولا
عصر ها تو پیش مریم و مامان خدیج می موندی ما میرفتیم خونه شما می چیدیم.
یک هفته ای که پیش ما بودید که خیلی خوش گذشت
.شبها پیش هم می خوابیدیم .تازه تو برامون قصه می گفتی.
وقتی که خونتون اماده سکونت شد صبح ماما و بابا
رفتن خونه قرار شد که عصر ما باهم بریم
وای وقتی وسایلاتو جمع کردیم خاله ژاله زد زیر
گریه .
مریم پیشت موند.وای از موقعی که امدیم خونه
انقدر جای تو خالی بود انقدر دلمون برات تنگ شده بود تلفن که نداشتید دائم باهم
تماس می گرفتیم حرف می زدیم باهات.
عزیز دلم تو ایجا چه کار می کنی
واسه تو هم که بد نشده