گردش و تفریح
یک شب که عمو حسین شب کار بودن ما(من،مریم ، حسن)خیلی حوصلمون سر رفته بود زنگ زدیم به شما
که یک سری بریم گردش.
شام رفتیم فست فود اکسیژن .توخیلی بچه خوبی بودی جایزه خوش اخلاقی بردیمت پارک اما وقتی بهت
گفتیم که بریم خونه گریه کردی میگفتی :تروخدا نریم اخر با چشمان گریان پار ترک کردیم ولی به جاششب با
مامان خونه ما موندی .
عاشق فیگورت هستم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی